زینب سادات مامان زینب سادات مامان ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

زندگی من،زینب سادات

خسته ام...

واااااااااای دیگه کم کم داره تموم میشه..... میثمم نمیدونی که چقدر خسته شدم تو این 14 شب. الان دارم لحظه شماری میکنم واسه اینکه برسم پلیس راه بهت زنگ بزنم بگم عشقم پاشو بیا دنبالم. بعدشم از اردکان که گذشتیم همین جوری هی تابلوها رو ببینم میدونا رو بشمارم ببینم چند تا مونده تا برسم تو بغل یارم. شدیدا خسته ام تنها چیزی که این خستگی رو ازم دور میکنه اینه که بیای بغلم کنی و محکم فشارم بدی تا بگم بسه میثم بسه دیگه:*:*:* فقط خوشحالم از اینکه تونستم همه امتحانام رو خیلی بهتر از اون چیزی که فکرش رو میکردم پاس کردم و منتظر یه جایزه تپل واسه خودم هستما:d دووووووووست دااااااااااااارم یگانه من:*:* ...
25 دی 1392

اولین یلدا..

لطف خدا بیشتر از جرم ماست.. اینم از اولین یلدای متاهلی ما:دی یلدایی به دور از آقا:( بله میثم جان ببین حافظ چی بهم گفته: "لطف خدا بیشتر از جرم ماست                 نکته سربسته چه دانی خموش" یعنی منصوره خانووووووووم هر گناهی تونستی انجام دادی ولی خدا میثم رو بهت داده پس دیگه اذیتش نکن،اینقده غر نزن سرش،لطف خداست که میثم رو داری:)) شب یلدایی مختصرتر و مفیدتر از دو سال پیش تنها با 6 میوه و بدون هندونه به همراه میکروب غذایی اعم از:استرپتوکوک های گروه دی لانسفیلد،محیط کشت کوکدمیت و بردپارکر:دی یلداااااااااااااااااااااااامون مبارک:*:*:)) ...
1 دی 1392
1